مرد چاق و بی رحمان، گربه را به ملکه زیبایی خود رها می کند. برای چند روز آماده است تا بیدمشک خود را لیس بزند، دانست که میلیون ها نفر از او حسرت می کنند. پس از همه، بچه اش برنده مسابقه خانم بیکینی. و هر مرد، پسر و نوجوان فقط رویاهای این ورزش کوچک را لعنتی می کند. او بدن سفید و مرطوب، سینه های کوچک خود را لرزاند و احساس می کند که ذهنش را از دست می دهد. یک زیبایی از مرد خود لذت می برد، او مانند یک نزاع وحشی و بی نظیر است که دهانش را به عکس سکسی او می اندازد و درون بلوند را پاره می کند. او جسارت را از لجنش می کشد و خروس بزرگ او را می برد، مرد خوش تیپ گلویش را می شکند و سپس او را در گربه بر روی تخت سفید برفی بچسبان. این تاسف است که من با گل سرخ نکردم، اگرچه شاید بهتر از آن، الاغ ملکه من را با خارها نخواهم برد.