یک سبیل سکسی جوان قصه های سکی با ناپدریش می خورد و بعد از نوشیدن یک لیوان شراب، او می پرسد او باید روی میز جلوی او نشسته و پاهای خود را گسترش دهد و بیدمشک تراشیده اش را نشان دهد. شخص انگشتان دست خود را لمس میکند و میبیند که شخص ساده و معصوم میخواهد دمار از روزگارمان درآورد